باثار پسر لقمان کودکی کنجکاو است و می‌خواهد مثل پدرش باشد. لقمان با بازی و نمایش به او می‌آموزد که چگونه به خواسته خود برسد.

دختربچه‌ای به نام تیش با خرسی که در سیرک هنرنمایی می‌کند آشنا می‌شود. تیش آرزو دارد پدربزرگش برای همیشه در کنار او باشد. اما واقعیت زندگی چیز دیگری است. او از خرس می‌آموزد تا وقتی کارهای خوبی که پدربزرگش به او یاد داده را زنده نگاه ‌دارد، پدربزرگ در کنار اوست.

روز عاشوراست. تیر سه شعبه باید تصمیم بزرگی بگیرد. باید برود یا نرود. او مقصر است یا باید تقدیر را رقم بزند؟ باد و آسمان و آفتاب او را راهنمایی می کنند. حضرت علی اصغر بر روی دستان امام حسین (ع) است و...

در یک‌ شب مهتابی، موش کور کوچکی تصمیم می‌ گیرد از خانه‌ اشدر زیر زمین بیرون برود و در پی آرزویش که دیدن خورشید است برود. در مسیر خود با حیوانات جنگل روبه‌ رو شده و ماجراهای شگفت‌ انگیزی برای موش کور اتفاق می‌ افتد.

خلاصه: هفتمین جوجه طوطی دوست ندارد به دنیا بیاید و راکون پیر برای او از زیبایی های دنیا می گوید. تا بالاخره جوجه از پوسته تخم مرغی‌اش خارج شده و متولد می‌شود اما همان‌طور که روزها می‌گذرد و جوجه بزرگتر می‌شود راکون پیر هم پیر و پیرتر می‌شود تا این‌که یک روز ...

این نمایش ماجرای کتابخانه ای است که توسط زنی اداره می شود که معتقد است قصه ها و کتاب ها می توانند تاثیر خوب و جادویی داشته باشند. با ورود دختر کوچکی به نام سارا که مدتی ست به دلیل مسائل پیش آمده در زندگی اش تنهاست، در کتابخانه ماجراهای عجیبی شکل می گیرد و...

پندار معلمی است روستایی، او نگاهی دارد بر اینکه همة عرصه‌های زندگی جایی برای یاد دادن و یاد گرفتن است، زندگی او با بچه‌ها سپری می‌شود، سرانجام پندار بازنشسته می‌شود، او هم مانند بچه‌ها نمی‌داند بازنشسته یعنی چه؟